زن را که میخواهد شیرازه ی عشق باشد
زن را که میخواهد مرکز ثقل محبت در خانواده باشد
زن را که بایدتن لطیفش از دشواریها در امان باشد تا روح قویش تاب تحمل سنگ صبور شدن را داشته باشد
از زیر بال و پر مستحکم وقوام مرد بیرون کشیده اید تکیه گاه ندارد، پناه ندارد ، زیر چرخ های زندگی لهش کردید
به نام چه؟
حقوق؟
مساوات؟
این بود وعده ی حقوق از دست رفته ای که به زن دادید؟
این بود تمام آنچه عفت و حیا را در ازایش از زن گرفتید؟
از بستر نرم عشق بیرونش کشیدید تا راننده ی  تریلی و اتوبوس بین جاده اش کنید؟

نه راننده نه!
مهندس!!!
مهندس برق!!
مهندس معدن!!
اصلا معلم!
ای زن! قرون وسطی گذشته!! تو دیگر "حقوق مند" !!! شده ای
بدو ! عرق بریز
جان بکن
تمام روز را بدنبال آسایش و حقوق غربی ات! جان بکن
ظهر بیا نهار بپز و خانه تمیز کن
بچه ات که آمد برایت ناز کند بکوب در صورتش!ب
گو مگر نمیدانی حقوقم را داده اند خسته ام چه کسی گفته من باید مادری کنم؟
من حقوق مدرن دارم من با بابایت مساوی ام!

شوهرت که آمد
تو خسته تر و درمانده  تر از او با تنی درب و داغان بدون
ذره ای لطافت برایش غذایی بده و بگو عزیزم میدانی که !
من حقوق مندم !ب
اید بخوابم تاصبح فردا به "حقوق مدرنم" برسم!!
و صبح فردا برای پنهان کردن چهره ی خسته و پژمرده ات
هزاران رنگ و رخسار تصنعی ساخت مالکان و استعمارکنندگانت مصرف کن
تا معلوم نشود این ریحانه ی لطیف چگونه زیر چرخهای زندگی تن به خرد شدن داده
وبرو به سمت حقوقت
حقوق مدرنت
حقوقی که تورا میخواند تا از تمام جذبه و زیبایی ات بهره بکشد برای پر کردن جیب های بی رحم و خونخوار "فعالان حقوق بشر!!!"

و در آخر
آنگاه که بخواهی زن باشی ریحانه باشی
خودت را از معرض چشمان نا پاکشان دور کنی
آنگاه که گوهر وجودت را در صدف حیا پنهان بداری
پیش چشمان معصوم فرزند کوچکت با ضربات چاقو  بدنت اربا اربا میشوی
وهمسرت اگر قوام باشد و به حمایتت برخیزد باز هم در پیش چشمان بهت زده معصوم و بی پناه فرزند کوچکت او هم قطعه قطعه میشود
این است حقوق مدرنی که برایت در نظر گرفته اند
پس هرگز نخواه ریحانه باشی
آخر اینها عادت دارند گل را زیر پا له کنند
پدرانشان هم  ساقه های گل را بین در و دیوار شکستند
پدرانشان هم گل را به آتش کشیدند
اگر  در این زمانه ریحانه باشی غریب و مظلوم و بی پناه میشوی
برایت "شأن"  قایل نمیشوند
اگر ریحانه باشی  دیگر "بشر " نیستی
و از "حقوق بشر"!! محروم میشوی